«رنج» یکی از واژههائیه که ابعاد فلسفی گوناگونی رو در بر میگیره و نمیشه به راحتی درموردش نوشت یا حرف زد.
«رنج» اَشکال و مفهوم تولید شدهٔ متفاوتی
بین آدمها داره که تجربهٔ فردی، درک اون رو
برای دیگری سختتر و حتا ناممکن میکنه و
امکان همدردی رو تا جای ممکن کم میکنه و
مهمتر این که التیام ِ «زخم» حاصله از «رنج»،
«زمان» لازم داره که ما دانسته یا ندانسته به روشهای مختلف اون رو کتمان میکنیم یا تلاش میکنیم کتمان کنیم. بارها و بارها پیش اومده
که همهی ما با واژهها و یا عباراتی از دیگریئی مواجه شدیم که در تلاش همدردی و تسکین بوده؛
اما اون تلاش کارگر نیفتاده.
من فکر میکنم
بهجای تسکین زبانی بهتره اجازه بدیم خود ِ اون شخصی که «رنج» رو با قالبی که خاص خودش
بوده و لمس کرده با «تسکینِ زمانی» التیام بده تا
اون «زخم» حاصله کمی بهبود پیدا کنه.
اینجوری جدا از این که بالندهگی بههمراه داره
با ترسهای ناشناختهٔ ناشی از«رنج» هم مواجه میشه
و
میتونه در روزهایی که ما کنارش نیستیم در تنهایی بر اونها غالب بشه.