در روزگار بیعشق، من مُنتهای عشقم
بر چهرهام نظر کن دردآشنای عشقم
در خود شکستهام من از خود گُسستهام من
با قامتی خمیده، با صورتی تکیده، من مبتلایِعشقم
زنده به یادِعشقم در غربت غریبم
بر جادههای متروک، من جایِپایِعشقم
در بَحرِ پُرتلاطم، پروا مکن زِطوفان
کشتی شکستگان را من ناخدای عشقم
من یادگار عشقم، آیینهدارِ عشقم
در این فنای مُطلق، رَمزِ بقایِ عشقم
آه ای عزیز دیرین، ای دورِ دلپذیرم
در غیبت ترانه، آواز عاشقانه، نام مرا صدا کن
من خود صدایِ عشقم ...